طبیعت گردی

“خفر” پنجره‌ای به‌سوی زیبایی و شکوه پادنا

زیبایی و شکوه پادنا

از اصفهان که به سمت جنوب بروید، پس از گذشتن از شهرضا و سمیرم، به حنّا (Hanna) می‌رسید و از همان‌جاست که زیبایی‌های پادنا رخ می‌گشایند و مسحورتان می‌کنند و می‌برندتان تا عروس دنا را نشانتان دهند: روستای ” خفر”

روستای مرتفع و پر آب و درختی که همه زیبایی‌هایی را که چشم شهرنشینان خسته طالب آن باشد، در خود جای‌داده است.

 

خانه‌ها چوبی و چشم‌اندازها دل‌انگیزند و به بام خانه که بروید باغ‌های زردآلو، سیب و گردو و آلو را می‌بینید که با وزش نسیم صدای برگ‌هایشان با صدای رودخانه‌های پر آب و پرندگان، زیباترین موسیقی دلنواز را می‌سازند.

خفر در هر چهارفصل خدا زیباست، هرچه اردیبهشت بهشتی‌اش روح‌نواز است، زمستان سپید پوشش هم بی‌نظیر و دلرباست.

عمده درآمد مردم روستا از باغداری است ولی دام‌پروری و کندو داری نیز در آنجا رواج دارد و این روزها به یُمن ورود فعالیت‌های مرتبط با گردشگری در حیطه کسب‌وکار، زنان روستایی نیز می‌توانند در این حوزه مؤثر و مفید باشند.

به همین دلیل، در این روستا و خانه‌های محلی آن، سفارش غذای محلی و خرید انواع سبزی‌های محلی تازه و خشک و محصولات خانگی مقدور است.

کسی که یک‌بار به خفر رفته باشد، بی‌شک دوباره و چندباره به آنجا بازمی‌گردد.

اوایل تابستان برای نخستین بار به این روستا رفتیم، به همراهی پزشک عاشقی که سال‌ها قبل برای اولین بار به آنجا رفته بود، دکتر شهاب مولایی که سال‌ها پیش دوره طرحش را در سمیرم گذرانده بود و خاطرات خوب و بخشی از قلبش را در باغ‌های سرسبز پادنا جاگذاشته بود و هرسال دوستان و خویشان را به دیدن خاطرات خوبش دعوت می‌کند.

قبل از تاریکی به روستا رسیدیم و در خنکای غروب به قدم زدن در روستا پرداختیم.

کوچه‌های شیب‌دار و خاکی روستا، آمدورفت ساکنین که دوستانه سلام می‌دادند، مغازه‌های قدیمی و اجناسی که امکان ندارد در شهر به‌راحتی پیدایشان کنی، سبُکی هوا و صدای بی‌وقفه رودخانه از همان ابتدا دلمان را برد.

مسیرمان را به سمت چراغ‌های روشن مسجد تغییر دادیم و در صفه مقابل آن، چراغ‌های رنگارنگ روستا بود و صدای رودخانه‌ای که حالا دیگر نمی‌دیدیمش.

شب را در منزل خانم نسرین موسوی گذراندیم. خانه بسیار زیبا و آراسته‌ای که از تمیزی برق می‌زد و حیاط و تنور و باغچه و گلدان و تاب آویخته بر تیرک چوبی‌اش ما را به دنیای کودکی برد.

هوای شب خنک و مطبوع بود، با اجازه میزبان، آتشی در حیاط افروختیم و چای آتشی‌ای درست کردیم که طعم بی‌نظیرش برایمان بسیار لذت‌بخش و دل‌چسب بود. خانم موسوی و پسرش به دعوت ما، به جمعمان پیوستند و پاسی از شب را در کنار هم به صحبت گذراندیم.

صبح روز بعد به سمت آبشار روانه شدیم که در مسیرش باغ‌های میوه و رودخانه پر آب و کوه بود و نور.

 پس از حدود دو ساعت پیاده‌روی ملایم به آبشار رسیدیم که در محدوده‌ای به نام ” قاش مستان ” قرارگرفته و ارتفاعش به ۳۰ متر می‌رسد.

وزش نسیم قطرات آب خنک را به اطراف می‌پاشد و مانند همه آبشارهای دیگر، حوضچه ایجادشده در زیر آبشار مثل یک برکه کوچک، پر از آب پرکف برف است و رود سپید و کوچک زیبایی، خروشان و غرّان، تا پایین دره می‌رود.

البته که خفر دیدنی‌های دیگری نیز در خود جای‌داده مثل: غار یخی در ارتفاع ۳۸۵۰ متری از سطح دریا، غار کیخسرو، یخچال زندان، تنگه دنا آسا، چشمه سید محمد که می‌توان فعالیت‌هایی همچون دیواره نوردی، پرنده‌نگری و رصد حیوانات وحشی را در این جاذبه‌ها تجربه کرد.

می‌شود که در مسیر بازگشت به سمت روستا، در جایی کنار رودخانه اطراق کرد و ناهار پخت و به صدای طبیعت گوش کرد و ابرها را نگاه کرد و سکوت کرد و غرق شد در این‌همه زیبایی و انرژی و مهر و عشق.

خاطرات خوب این سفر، ماه پیش بار دیگر مارا به آنجا کشاند اما دریغ که گاهی بی‌مهری بعضی از رهگذران و مهمانان، داغ غم به دل می‌گذارد و شادی و سبکی را به کام اهالی تلخ می‌کند.

در سفر بعدی‌مان به خفر و در غروب اولین روز اقامت، همچنان که در خنکای شامگاهی روی بام منزل به تماشای باغ‌های میوه و چشم‌انداز زیبای آسمان مشغول بودیم، متوجه بی‌قراری و آمدوشدهای ساکنین روستا شدیم و دریغ و درد که باغ‌های میوه توسط گردشگران نابخرد طعمه آتش شده بود و تا مردم به خود آمدند حریق گسترده‌تر شد و درخت‌های خشک را در کام کشید و پیش رفت و با خود زیبایی و برکت و آرامش را سوزاند.

و این آه حسرت بود که دل‌های ما و اهالی را می‌سوزاند و فرصت کم بود برای نجات باغ‌ها و محصولاتی که یک سال عمر و هزینه و زحمت برایشان صرف شده بود و آنجا بود که با گوشت و پوست به آموزه‌های اساتید خود ایمان آوردم که آموزش و فرهنگ‌سازی گردشگری از مهم‌ترین و اصولی‌ترین و ابتدایی‌ترین گام‌هایی است که باید در توسعه این صنعت به آن پرداخت.

سرانجام آتش با همیاری و همدلی مردم روستا مهار شد اما آنچه که بخشی از باغ‌ها و درختان را برای همیشه از بین برد، آتش جهل و ناآگاهی برخی از گردشگرانی است که نه عامدانه و مغرضانه، بلکه ناآگاهانه و ناخواسته ردپای زیان و حسرت از خود برجای می‌گذارند.

هرچند این اتفاق برایمان بسیار ناگوار و دردناک و به‌نوعی خجالت‌آور بود اما زیبایی و دل‌انگیزی سفر و مهربانی میزبان و رفتار دوستانه اهالی روستا دلگرممان کرد به بازگشت دوباره …شاید روزی ما هم برای سر زدن به دلمان، با کسانی همراه شدیم و دعوتشان کردیم به خفر، عروس پادنا، و دوباره آتشی افروختیم از مهر و از عشق.

مرجان مولایی – کارشناس ارشد جهانگردی

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا