اخبارخاطرات و تجربیات سفر

ماه عسل در ایران!

یادداشت های یک راهنمای گردشگری (ماه عسل در ایران!)

چند ‌وقت ‌پیش، ایمیلی مبنی بر درخواست راهنمایی دو توریست از یک آژانس مسافرتی دریافت کردم. در تاریخ درخواست شده توری نداشتم؛ بنابراین به آن آژانس پاسخ مثبت دادم.
دو روز قبل از شروع تور، ایمیل دیگری دریافت کردم که در آن عنوان شده بود این دو نفر زوج هستند و برای گذراندن ماه عسل خود به ایران می‌آیند. از من خواسته شده بود برایشان یک وعده شام ویژه در یک رستوران سنتی ترتیب بدهم.
این اولین بار نبود که راهنمای زوجی می‌شدم که برای ماه عسل به ایران می‌آیند، بار قبل راهنمای زوجی چینی از شهر سوجو بودم که وقتی آمدند خودشان گفتند که الان در ماه عسل هستند و یک سال درباره ایران تحقیق و مطالعه کرده‌اند تا سرانجام تصمیم گرفته‌اند ماه عسل‌شان را در ایران بگذرانند.

ماه عسل در ایران!

این بار مهمانان من از کشور فنلاند، شهر هلسینکی بودند. در هتل ملاقات‌شان کردم و برنامه را طبق روال با هم مرور کردیم. از خودشان گفتند. «ورا»، همان عروس خانم، گفت که یک‌بار دیگر به ایران آمده، ولی اصفهان را ندیده است. پیشنهاد گذراندن ماه عسل از طرف او مطرح شده و «سام»، همسرش از این پیشنهاد استقبال کرده‌است. چیزهای زیادی از ایران می‌دانست،  از شاهنامه و اینکه اسم همسرش اسم یکی از شخصیت‌های شاهنامه است!
از ایران حرف زد،  از اینکه همه آشنایان و دوستانی که از تصمیم‌شان مطلع شده بودند به آنان برای رفتن به ایران هشدار داده‌اند. سام هم با او همراهی می‌کرد و بعد از پایان هر جمله، با تکان‌دادن سر، اورا تائید می‌کرد.
از این گفتند که وقتی در خیابان و کوچه و بازار قدم می‌زنند تصاویری که می‌بینند آن چیزی نیست که در رسانه‌ها و خبرها از ایران برایشان نقل می‌کنند. برای من اما این سخنان آشنا که نه، بیشتر از آن، تکراری بود؛ چرا که بارها و بارها از زبان توریست‌های دیگر سخنانی مشابه شنیده‌ام.
در شهر که قدم می‌زدیم با دقت به مردم نگاه می‌کردند و از صمیمیت آنان با توریست‌ها ابراز شادی می‌کردند؛ حتی از بچه‌هایی که با بی‌قیدی در حوض وسط میدان نقش‌جهان آب‌تنی می‌کردند با ولع عکس می‌گرفتند؛ گویا از اینکه زندگی در ایران این‌قدر عادی است و اتفاقات خطرناک پی‌در‌پی غافلگیرشان نمی‌کرد بیشتر تعجب می‌کردند.
پرسش‌های زیادی درباره هنر و موسیقی سنتی ایرانیان در سر داشتند. توضیحات لازم را به هر سؤال می‌دادم؛ اما برای فرونشاندن تشنگی‌شان درباره فرهنگ و موسیقی ایران، آنان را به موزه موسیقی بردم. به‌شدت خوشحال شدند و از من خواستند وساطت کنم نواختن چند ساز ایرانی را در موزه تجربه کنند.
این پیشنهادها چندان سخت نبوده و همیشه با روی باز از طرف مدیر موزه پذیرفته می‌شود. این بار هم بعد از توضیحات و اجرای زنده، با دست‌و‌دلبازی سازها را دراختیارشان گذاشتند و برایشان با حوصله توضیح دادند که چگونه ساز را در دست بگیرند و بنوازند.
با نزدیک‌شدن به پایان تور، حالا دیگر وقت جشن گرفتن بود. برای شام رستورانی سنتی با موسیقی زنده در نظر گرفته و کیکی سفارش داده بودم. بعد از شام، کیک با همراهی نوازنده‌ها که آهنگ «جینگ جینگ ساز میاد» را می‌نواختند،  سر میز آمد. این لحظه دیگر توصیف‌کردنی نیست: درخشش چشم‌هایشان، احساسی که در وجودشان موج می‌زد،  شادی‌شان از با هم بودن و بالاتر از همه رضایت‌شان از انتخاب این مقصد برای گذراندن مهم‌ترین تعطیلات زندگی مشترک!
نقش خاطرات شیرین یکی بعد از دیگری در دفتر ذهن‌شان ثبت می‌شد تا بعدها با ورق‌زدن آن به‌یاد ایران زیبا و دوست‌داشتنی بیفتند.
برای یک راهنما که عاشق شغل و فرهنگ میهنش است، این لحظه‌ها دلچسب‌ترین لحظات هستند. خستگی ساعت‌ها و گاهی روزها راه‌رفتن و کار‌کردن به‌یک‌باره ناپدید می‌شود و جای آن را موجی از تازگی و شادی فرا می‌گیرد.
اینکه اطمینان دارد مهمانانش بعد از بازگشت به دوستان‌شان خواهند گفت ایران، زیبا، جذاب و خاطره انگیز است و نا‌امنی ایران و عقب‌ماندگی مردمش، دروغ زشتی بیش نیست؛ اینکه در آینده، برای فرزندان‌شان از داشتن تجربیات و لحظه‌های عاشقانه‌ای در ایران خواهند گفت و تصویری که با عشق برای‌شان از ایران عزیزم خواهند کشید، همه بهترین دستاوردهای یک راهنما در حرفه خویش است که با چیدن صحیح دیگر مهره‌های صنعت گردشگری کنار یکدیگر اتفاق می‌افتد.

مرضیه فرزانه – راهنمای تور-کارشناس ارشد گردشگری

دکمه بازگشت به بالا