خاطرات و تجربیات سفر

بهشت باران‌ زده

یادداشت‌های یک راهنمای گردشگری

همیشه به این نکته فکر می‌کنم که هم‌میهنانم چقدر میهن خود را می‌شناسند؟ همیشه تا بوی تعطیلی می‌آید تنها جاده‌ای که خبر از سفر می‌دهد شمال است!
این بار از دورترین نقطه شمال غربی کشورم می‌نویسم، جایی که زیبایی‌هایش خیره‌کننده است، شاید کسی این نوشته را بخواند و دلش بخواهد در تعطیلات بعدی مقصدی متفاوت را تجربه کند… .

این بار برای یک گروه، تبریز در برنامه سفر بود، شهری که بارها پایتخت ایران بوده و آخرین بار در زمان صفویه بوده است. به‌طورمعمول در این شهر عمارت شاه گلی، بازار تبریز، موزه آذربایجان، موزه عصر آهن، مسجد کبود، بازمانده‌های ارگ علیشاه و گاهی خانه مشروطه و خانه پروین اعتصامی مورد بازدید قرار می‌گیرد که هرکدام یک دنیا حرف برای گفتن دارند.


بازدیدهای شهری یک روز کامل و گاهی دو روز را در تبریز می‌طلبد. گروه من یک روز در شهر بازدید داشت که طبق معمول بازدیدها شامل مسجد کبود، ارگ علیشاه، موزه آذربایجان، بازار تبریز و شاه گلی بود.
روز بعد به سمت جلفا حرکت کردیم. نام جلفا ناخودآگاه ما را یاد محله ارمنی‌نشین شهرمان اصفهان و کلیسای جلفا«وانگ»  می‌اندازد. ارمنی‌ها، نام محله و کلیسا را از  شهری به همین نام آن‌سوی مرز آبی گرفتند.
فاصله این شهر تا تبریز ۱۳۲ کیلومتر به سمت شمال و میانگین دمای آن سالانه پانزده درجه سانتی‌گراد است؛ بنابراین تابستان هوای خنک این شهر جذابیتش کمتر از نواحی شمال کشور نیست!
این شهر زیبا از شمال با آذربایجان و ارمنستان هم‌مرز است و این مرز طبیعی زیبا، رود خروشان ارس است که جذابیت این منطقه را دوچندان کرده است.
از جلفا شانزده کیلومتر در حاشیه رودخانه به سمت غرب حرکت کردیم و بعدازآن سه کیلومتر به جنوب تا به کلیسای زیبای سن استپانوس برسیم. نام کلیسا از سنت استپانوس، شهید اول مسیحیت گرفته‌شده و به آن وانگ سن استپانوس به معنی کلیسای جامع هم می‌گویند.
برای رسیدن به بنای کلیسا، یک قسمت از راه را پیاده در مسیر سربالایی که پر از درختان زیبا و کهن‌سال بود  در حاشیه یک جوی پر آب حرکت کردیم، تا به بنای کلیسا رسیدیم.
بدون شک می‌توانم بگویم این کلیسا یکی از زیباترین بناهای تاریخی است که تابه‌حال دیده‌ام.
باران تندی که از موقع حرکت شروع به باریدن کرده بود حالا سبک شده بود، زیر نم‌نم باران قدم‌زنان به کلیسا رسیدیم. خیسی دیوارها رنگ سنگ‌ها را به نمایشی خیره‌کننده تبدیل کرده بود. به دلیل مرمت اتاق‌ها قابل بازدید نبودند؛ ولی محوطه کلیسا و مدرسه قابل بازدید بود.
زیبایی‌ها در انعکاس باران چندین برابر شده بود. لذت بازدید ما وقتی کامل شد که در محوطه روبه‌روی کلیسا روی نیمکت‌های چوبی نشستیم و قهوه‌ای داغ نوشیدیم.
آنجا بود که دلم خواست درباره این زیبای رنگارنگ بنویسم؛ به همه بگویم زیبایی‌های کشورم در دورترین نقطه مرزی در درجه اول به مردم سرزمینم تعلق دارد. کشور من فقط حاشیه دریای خزر نیست؛ کمی آن‌سوتر بهشتی باران‌زده انتظار شما را می‌کشد… .

مرضیه فرزانه – راهنمای تور و کارشناس ارشد گردشگری

عکس : مرضیه فرزانه

 

نوشته های مشابه

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا